عشق واژهی کهنه ایست؛
برای حسی غریب،
غیر قابل توصیف،
غیر قابل باور،
اما موجود ... .
میگریاند،، میخنداند،
و تمامی اقتدارت را
زیر سوال میبرد.
دیگر نه اختیاری میماند...
نه صاحباش.
برچسب : نویسنده : dneo21007 بازدید : 45
یک سکوت خیره،
لحظهها سردرگم، رو به جلو.
چراغها،،، دو به دو چشمک زن،
و صدای پارو،
تاریکی یک راه مریض،
و از این حس عجیب، شده باران لبریز.
پنجرهات،،،
بسته نباشد ای کاش... .
برچسب : روزی, نویسنده : dneo21007 بازدید : 56
دلم نگاه سادهات،
به واژهها...
عبورها،
به لالهها به دورها،
بهانه کرده باز هم.
و من همان رها شده،
در آن هوای بی مثال،
نشستهام به گوشهای،
به انتظار یک خیال.
دلم رمیده تا ابد...
برچسب : حواس, نویسنده : dneo21007 بازدید : 27
برچسب : نام, نویسنده : dneo21007 بازدید : 39
و بهار و صبح شنبهی باران زده اش بدون تو ... .
پاییزتان پیشاپیش شاد باد.
برچسب : تُوآنه, نویسنده : dneo21007 بازدید : 48
وقتی که عاشق میشوی؛
آرام در گوشم بخوان،
آرام دستانم بگیر،
من را از این دنیا ببر.
برچسب : قدم, نویسنده : dneo21007 بازدید : 54
برچسب : دودمان, نویسنده : dneo21007 بازدید : 33
چرا شعری که اسمش را بخواند
درون دفتر این شاعرش نیست
اگر صد جامه بر تن می کشاند
چرا تب را خیال کاهش اش نیست
زمان آوار ترسی روی دستان
مکان هم که دگر ارزیدنش نیست
مرا هر شب هزاران خواب راحت
ولی روزی برای دیدنش نیست
وگر جایی دوباره چشم در چشم
توان گفتن و رنجاندنش نیست
برچسب : توان, نویسنده : dneo21007 بازدید : 24